روانی منp36(ادامه)

تهیونگ:پرنسسم..نمیخواستم اینجوری بشی..حالت خوبه؟(نگران)
هانا:بنظرت خوبم؟(اشک_ناراحت)
کوک:تهیونگ بنظرم هانا و لانیا برن بیرون تا ما ادامه ی کار رو انجام بدیم..انگار هردوشون ترسیدن!(لانیا تو بغلش بود)
تهیونگ:عشقم..بیرون میری؟نمیترسی؟(نگران)
هانا:من کنار تو نباشم ترسی ندارم و امنیت بالایی دارم!(جدی_اشک)
لانیا:هانا بیا بریم بیرون..الان عصبی هستی یهو یه چیز بدی میگی!
هانا:فقط میخوام از این عوضی ای که کنارم نشسته دور باشم!(اشک_جدی)
تهیونگ:الکسس!(داد)
بادیگارد:بله ارباب؟
تهیونگ:خانم کیم و دوستشون رو ببرین توی اتاق کار من(جدی)
بادیگارد:چشم ارباب(خم شد)

ویو تهیونگ
هانا و لانیا حرکت کردن و رفتن الکس هم جلوشون بود..نمیخواستم اشکش در بیارم!
{صدای ذهن تهیونگ:تو اشکش رو دراوردی؟احمق شدی؟اون هر^زه ای که جلوت هست اشک پرنسست رو دراورد!اون باید آدم بشه نه تو!!}
تهیونگ:چی؟منظورت چیه؟
{صدای ذهن تهیونگ:اون هر*زه باید درد بکشه نه تو!}
تهیونگ:اره…حق با توعه!!
کوک:با کی حرف می‌زنی؟(کمی نگران)
تهیونگ:اون تیغ رو بیار!
کوک:چـ..
تهیونگ:زوددد!(کمی داد)
دیدگاه ها (۶)

روانی منp37

روانی منP38

روانی منp36

امشب پارت جدید گذاشته میشه

پارت اول:_من برای انتقام برگشتم _تهیونگ در حالی که توی اتاق ...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط